کتابخونه ی زینب



باید بگم اولین باره که من دلم می خواد کاش همین الان یکی از کتاب هام پیشم می بود. دلم براش واقعا پر کشیده. کودوم کتاب؟ چهار میثاق. بهش نیاز دارم. نیاز دارم چهار تا میثاقش رو مرور کنم. نیاز دارم پیشم می بود و با خوندنش آروم می شدم. اولین باره که دلم می خواد از ته قلبم بار ها و بار ها بازهم بخونمش.

 

و اما شهر اردبیل.بار ها و بار ها حکایت برف های اردبیل رو شنیده بودم. توی تلوزیون، از بچه های خوابگاه، و . حالا دقیقا کنار پنجره ی بخار کرده نشستم و دارم دونه های برف اردبیل رو تماشا می کنم که هر کودومشون اندازه ی یه دسمال کاغذی گوله شده اس :) آرامش، شهر رو قورت داده و آسمون تصمیم گرفته با تمااام وجودش دونه های مرواریدی  شو بپاشه روی سر و صورت شهر. من برف رو نشونه می دونم. من بارون رو نشونه می دونم. من آدم های خوب رو نشونه می دونم. من مسافرت امسال رو نشونه می دونم. من برگشت انرژی مثبتی که سال ها به دنیا پرت کردم رو نشونه می دونم. نشونه ی خدا.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سبز آبی بلاتکلیف تهران شناسی هسته مشاوره ناحیه 2 کرمانشاه هر چی که بخوای وقت خنده کاربرد GIS و RS در علوم زمین فایل های اورجینال سل یو تخفیف دونی خدمات مشاوره و روانشناختی